علی اصغر واقدی
برای من که زمستان سرد و بی روحم
بهار با همه زیباییش غم انگیز است
مر ا ز خویش برانید و شاد بنشینید
چرا که جام وجودم زغصه لبریز است
بیا که دانه ی الماس اشک هایم را
به خاک پای تو دیر آشنا نثار کنم
بیا که باغ تمنا در انتظار تو ماند
اگر وفا نکنی ترک این دیار کنم
درخت خشگ بیابان انتظارم من
که در امید بهاران و لطف بارانم
به دشت کور زمستان سرد وماتم خیز
اسیر ضربه ی شلاق باد و بورانم
از آن دمی که تو رفتی کلاغ پیرسکوت
نشست غمزده بر پیکر تکیده ی من
ز دشت سبز و دل انگیز آرز وهایم
کجا گریختی ای آهوی رمیده ی من !
آهای رهگذران یک نفس برای خدا
به پای پیکر این تک درخت بنشینید
آهای چلچله های بهار عشق انگیز
کنار من بنشینید و دانه بر چینید
هنوز پیچک خودروی عشق وحشی تو
ز دست و پای من خسته دل جدا نشده
بهار خنده زد و گل شگفت ، ای افسوس
شکوفه های دل من هنوز وا نشده !
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۶ ساعت 23:14 توسط بهزاد
|